محل تبلیغات شما
 

+دفتر مشقارو میدیدم علامت میزدم اصلاح میکردم و اشتباهاشو میگفتم و.

تا دفترش رو اورد و گذاشت روی میز و گفت بفرمایین

مثه همیشه با مقنعه ی سفید چرک و کج و کوله .و دفتر مشق بی جلد و خطی که به سختی خونده میشه

من با عصبانیت: آتنا! چن بار بگم مقنعه ات رو بشور اه اه چقد کثیفه حالم بد شد

چن دقیقه بعدــ  آتنا: خانوم برم دشویی؟!

من: برو ولی زود بیا .

 

چن دقیقه بعد اتنا اومد با سر تاپای خیس . جلوی مقنعه اش رو زیر شیر آب شسته بود و کلی خودشو خیس کرده بود!! 

اتنای کلاس اولی من، دختر یه مهاجر افغانی که گاهی برا کمک خرج ش سبزی پاک میکنه و بگفته ی خودش ظرف میشوره و کارای خونه ور انجام میده 

 

بعضی از بچه ها خیلی زود باید بزرگ بشن اینقد زود که حتی فرصت بچگی کردنم ندارن  

 

 

یکی از روزای کسل کننده ی بهاری95

  ,مقنعه ,ی ,رو ,زود ,چن ,    ,چن دقیقه ,من، دختر ,دختر یه ,یه مهاجر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آیا محیط مدرسه شاد ودلپذیر است